بازخوانی روند وقایعی که از پاییز سال ۷۷ آغاز شد، شاید به درک بهتر نفش مطبوعات و گردش آزاد اطلاعات در جامعه کمک کند و البته پرده از جزییات چندین واقعه مهم تاریخ سیاسی ایران در سال های ۷۷ تا ۷۹ نیز بردارد.

 

آذر سال ۱۳۷۷ یکی از مهم ترین و شاید پرتنش ترین ماه ها در تاریخ سیاسی ایران در دوران معاصر باشد. قتل های موسوم به قتل های زنجیره ای ناگهان از زیر آوار پنهان کاری ها سر برآورد و به یکی از بزرگترین چالش های دولت اصلاحات تبدیل شد.

شاید کمتر کسی تصور می کرد خبری کوتاه که در روز دوشنبه ۲ آذر در ستون کنار صفحه اول روزنامه همشهری منتشر شده بود به یکی از بزرگترین خانه تکانی ها در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران منجر شود.

تیتر خبر کوتاه و صریح بود؛ « شامگاه دیروز در تهران داریوش فروهر و همسرش کشته شدند» و در زیرِ تیتر نیز آمده بود که « تحقیق درباره قتل فروهر از سوی وزارت کشور آغاز شد».

هر چند در خبر منتشر شده تمرکز بیشتر بر روی نام داریوش فروهر بود اما در روزها و ماه های بعد نام پروانه فروهر در کنار نام همسرش و در کنار حداقل دو نام دیگر در صدر قرار گرفت.
۲۸ آبان همان سال «مجید شریف » نویسنده و مترجم از خانه اش خارج شده بود و تا زمان اعلام خبر روزنامه همشهری در تاریخ ۲ آذر از وی خبری نبود. پیکر مجید شریف ۶ روز پس از ناپدید شدنش در ۴ آذر پیدا شد.
شاید در آن زمان هنوز بسیاری از ابعاد عجیب ماجرا خبر نداشتند اما به نظر می رسد حداقل با ناپدید شدن «محمدمختاری» در ۱۲ آذر حداقل برای وزارت کشور و بخشی دیگر از نهادهای امنیتی ماجرا وارد روند دیگری شد.
در حالی که شوک یافتن پیکر کاردآجین  فروهرها و مجید شریف هنوز برای جامعه و اهالی رسانه و مطبوعات بهت آور بود ، ناپدید شدن محمدمختاری شاعر و مترجم و نویسنده زنگ خطری بسیار بزرگ تر شد.
چه کسی یا کسانی در حالی که جنجال قتل فجیع فروهرها هنوز پیش روی جامعه بود همچنان به این کشتار وسیع دگراندیشان و روشنفکران دست می زدند و قربانی بعدی چه کسی می توانست باشد؟ اتاق فکر و فرمان کجا بود؟
ضربه کاری دیگر اما در ۲۸ آذر همان سال زده شد. پیکر «محمدجعفر پوینده » ، مترجم و نویسنده و جامعه شناس ایرانی در ۲۸ آذر سال ۷۷ و ۱۰ روزپس از ناپدید شدن وی در روستای بادامک شهرستان شهریار پیدا شد. در گزارش پزشکی قانونی علت مرگ وی خفگی اعلام شده بود. بعدها اما گفته شد پوینده نیز در خانه اش در خیابان ایرانشهر به قتل رسیده است و پیکر وی پس از قتل به حوالی شهریار منتقل شده است. با پیدا شدن پیکر پوینده هر چند پرونده خونین ماه آذر سال ۷۷ بالاخره بسته شد اما یکی از بزرگترین پرونده های قتل های زنجیره ای با هدف قتل دگراندیشان و روشنفکران ایرانی روی میز وزارت کشور باز شده بود. این همه در حالی بود که بعدها در پیگیری پرونده قتل های زنجیره ای حتی نام«مجید شریف» نیز از فهرست خارج شد و تنها در نهایت ۴ نام یعنی داریوش و پروانه فروهر ، محمدمختاری و محمدجعفر پوینده در فهرست قتل های پاییز سال ۱۳۷۷ جای گرفتند.
هر چند قتل محمدجعفرپوینده حداقل از سوی مقامات رسمی کشور آخرین نام این فهرست خوانده می شد اما مشخصا با حذف نام مجید شریف برای بسیاری ابتدای این فهرست باز باقی ماند.
دکتر شریف که به تعبیر دوستان صمیمی اش از یک شخصیت تلفیقی سیاسی و فرهنگی برخوردار بود در آبان ماه سال۱۳۷۴ و پس از یک دوره سرخوردگی شدید از نیرو‌های سیاسی خارج از کشور و پشت سر گذاشتن انزوای شاعرانه در شهر استراسبورگ به ایران بازگشت و سه سال بعد در روز ۲۸ آبان ماه سال۱۳۷۷ ناپدید شد. مهشید فاتحی همسر وی بازگشت جسورانه مجید شریف به ایران را این گونه توصیف می‌کند: “به‌گمانم از یک کیوسک تلفن زنگ می‌زد. ساعت از یازده شب هم گذشته بود. بی‌مقدمه گفت می‌خواهد چند جمله از اطلاعیه‌ای را که برای بازگشت به ایران آماده کرده برایم بخواند. می‌شنیدم و نمی‌شنیدم چه می‌خواند. تا اینکه خواند « مرگ یا زندان، باید بروم، خانه‌ی طبیعی من آنجاست.»”
پرسیدم: پویا چی می‌شه، این یه خودکشیه… صدایش نمی‌لرزید، نفس‌هایش آرام و یکنواخت به گوشم می‌رسید. قاطعیت و جدیت او را در مواردی که تصمیمی می‌گرفت، می‌شناختم. تا آنکه گفت: نه، این خودکشی نیست، یک انتخابه.
شریف در آبان سال ۱۳۷۷به قتل رسید و چندین سال پس از قتل وی عبد الله شهبازی مورخ ایرانی در دورانی که دیگر به چهره‌ای افشاگر و منتقد تبدیل شده بود، درباره قتل او نوشت: مجید شریف، فعال سیاسی، نویسنده، محقق و مترجم ضدصهیونیست، با مادرش در فرعی‌های خیابان مطهری زندگی می‌کرد و فقط برای ورزش از خانه بیرون می‌رفت. او را به بهانه مشکوک بودن به مواد مخدر با ارائه حکم جعلی دادستانی سوار اتومبیل می‌کنند. وی را به پارکینگی در یوسف‌آباد می‌برند و پس از در آوردن جوراب، آمپول کلرید پتاسیم را به زیر ناخن انگشت بزرگ پا تزریق می‌کنند.
اما نام وی هیچگاه در لیست رسمی قرار نگرفت و همچنان مقامات قضایی وقت اصرار به جود تنها ۴ نام در فهرست کشته شدگان داشتند.
هر چند از همان زمان تاکنون بسیاری همچنان  معتقد هستند که به این لیست باید اسامی دیگری را نیز افزود. پیروز دوانی روزنامه نگار و سخنگوی اتحاد دموکراسی خواهان و همچنین حمید حاجی زاده شاعر ساکن کرمان و فرزند خردسالش کارون؛ نخستین اسامی از فهرست مغفول قربانیان نزدیک به این پرونده اند.
پیروز دوانی در تاریخ سه شهریور سال ۱۳۷۷ از خانه خود به قصد خانه خواهرش خارج شد و هرگز به مقصد نرسید. او برای همیشه ناپدید شد و پرونده ناپدید شدن وی ۲۰ سال بعد در مراجع انتظامی نیز بسته شد. پیروز دوانی در دوره‌‌های پایانی فعالیت ‌هایش مجله پیام پیروز را با انگیزه‌ی ایجاد یک رسانه مشترک بی‌سانسور و فقط برای نیرو‌ها و جریانات دموکراسی طلب ایران منتشر می‌کرد. نکته جالب در دوران ناپدید شدن پیروز دوانی این بود که حدود یک ماه پس از ناپدید شدن وی، خبر مفقودی او را داریوش فروهر در مهرماه سال ۱۳۷۷ رسانه ای کرد.
این حکایت تلخ چنین رقم خورد که در همان پاییز، داریوش فروهر ۶۹ ساله هدف قرار گرفت و وی را به همراه پروانه فروهر ۵۹ ساله هدف ده ها ضربه کارد قرار دادند.
دو نام دیگر که به تعبیر بسیاری باید حداقل در فهرست مقتولان قتل های زنجیره ای سال ۱۳۷۷ قرار بگیرد؛ حمید حاجی زاده و کارون حاجی زاده است.
حمید حاجی زاده ، شاعر، نویسنده و معلم کرمانی که در خانه اش هدف قرار گرفت و به همراه پسر خردسالش به قتل رسید. این شاعر که با تخلص «سحر» اشعارش را منتشر می کرد درحالی با ضربات چاقو در آخرین روز تابستان سال ۱۳۷۷ کاردآجین شد که کارون ۹ ساله نیز در خانه بود و بعدتر که ارس ، پسربزرگ تر به خانه می آید با پیکرهای سلاخی شده برادر و پدرش مواجه می شود.
گفتنی است که فرخنده حاجی زاده ، خواهر حمید حاجی زاده نیز عضو کانون نویسندگان ایران هست. گزارش کامل و مفصل این قتل ها بعدتر با عنوان «گزارش یک قتل، کارون در من است امشب» منتشر به قلم برادر مقتول منتشر می شود و در نهایت نیز بخش‌هایی از آن در برخی نشریات داخل کشور مانند نشریه پیام هاجر، در شماره ۳۰۲، ۵ بهمن ۱۳۷۸؛ محمد حاجی زاده، قتل‌های زنجیره‌ای در شعبه شهرستان‌ها توسط محمد حاجی زاده، برادر حمید چاپ می شود. در بخشی از گزارش آمده‌است: « … پزشک قانونی تعداد ضربه‌های دشنه فرو رفته در سینه برادر را ۲۷ از زیر گلو تا زیر ناف و ضربه وارده به سینه کارون را بالغ بر ده ضربه دانسته بود… آثار ضربه سخت و مشت در سر و صورت، پارگی قلب و ریه و دستگاه گوارش، بریده شدن انگشتان دست راست حمید تا روی پوست، بنا به نظر پزشک قانونی با هر ضربه کارد حمید تیغه چاقو را می‌گرفته و قاتل می‌کشیده و برای باری دیگر فرو می‌کرده‌است که منجر به این گردیده که کف دست بشود پر از شیارهای عمیق شقاوت! …کسانی که در غسالخانه حضور داشته‌اند یا جسد کارون را دیده‌اند از جای آثار نیش چاقو بر روی گوش، صورت و پشت کارون گفته‌اند که باید این آثار قبل از پاره‌پاره کردن سینه، قلب و شکم کارون روی داده باشد. بعضی نیز که به دقت به صورت کارون نگاه کرده‌اند به قول روستایی‌های ما حالت «گرگ پدمک» را در چهره کارون دیده‌اند. اصطلاح «گرگ پدمک» در خصوص روبرو شدن گوسفند با گرگ به کار می‌رود، در این حالت وقتی که گوسفندی به ناگهان گرگ را در مقابل خود می‌بیند چشمهایش از حدقه می‌زند بیرون و هرگونه توان و حرکتی از گوسفند سلب می‌شود، در برابر گرگ می‌ایستد و گرگ راحت او را می‌درد صحنه قتل به دقت نظامی گونه و استادانه طراحی گردیده بود. اگر چه پس از دو سه روز، هم ما قضیه را فهمیده بودیم و هم آگاهی … !»
اگرچه در دوران بازجویی و محاکمه متهمان این پرونده و به رغم کشف بعضی نشانه‌ها و اسناد توسط وکلا و رسانه‌های گروهی، سازمان قضایی نیروهای مسلح که وظیفه رسیدگی به این پرونده را بر عهده داشت، حاضر نشد تا مستندات مدعیان را در این باره بررسی کند. اما به مرور و بر اساس آنچه که از اظهارات عاملین این جنایات در هنگام محاکمه و حتی پس از صدور احکام قضایی قطعی به دست آمد، حقیقت آشکار شد.
البته مهم ترین نشانه در شباهت قتل حمید و کارون حاجی زاده با قتل های زنجیره ای پاییز سال ۷۷ ، شباهت در نوع قتل آنان با قتل فروهرها است. بعدها با انتشار کم و بیش جزییات پرونده پزشکی قانونی پروانه و داریوش فروهر شباهت نوع دو قتل بیشتر روشن شد.
از سوی دیگر قتل محمدمختاری که در مراسم ختم حمید و کارون حاجی زاده شرکت کرده بود و حدود دو ماه بعد ناپدید و کشته شد به ابعاد فاجعه آمیز ماجرا افزود.
یکی دیگر از نام هایی که در روند رسیدگی به پرونده قتل های زنجیره ای اما به آن توجه نشد و در همان زمان مطبوعات وقت به آن اشاره کردند، «علی اکبر سعیدی سیرجانی» بود.
او  نویسنده ، پژوهشگر و مترجم نامداری بود که در ۶ آذر ۱۳۷۳ در زندان فوت کرد. موضوع مرگ وی اما ۴ سال بعد و توسط مطبوعات موسوم به دوم خردادی بار دیگر بازخوانی شد و خواستار روشن شدن ابعاد مرگ وی شدند. این در حالی بود که سعیدی سیرجانی در سال ۱۳۷۲ بازداشت شده بود و ۹ ماه بعد در زندان درگذشت، دو سال پس از مرگ وی و در برنامه مشهور هویت در سال ۱۳۷۵ اعترافات وی علیه روشنفکران ایرانی مورد استفاده و استناد قرار گرفت. نام سعیدی سیرجانی هرگز در فهرست قتل های زنجیره ای ذکر نشد اما در آذر خونبار ۱۳۷۷ بار دیگر نامش راه به مطبوعات کشور گشود و اصحاب رسانه های وقت خواهان روشن شدن ابعاد مختلف ماجرای مرگ سعیدی سیرجانی نیز شدند.
مطرح شدن نام سعید امامی در خرداد سال ۱۳۷۸ اما به نظر می رسید نه تنها آتش پرسش ها را خاموش نکرد بلکه این بار نام ها و پرسش های تازه تری نیز مطرح شد.
نام سعید امامی که در ۵ بهمن سال ۱۳۷۷ بازداشت شده بود تا ۳۱ خرداد سال ۱۳۷۸ و همزمان با خبر خودکشی او علنی نشد. اما همین اعلام دیرهنگام نیز موجی از اتفاقات تازه را در فضای سیاسی کشور رقم زد که باید در مطلب دیگری به ابعاد آن پرداخت.
اکنون ۲۲ سال از پاییز خونبار و آذرماهی که حداقل ۴ پرونده قتل دگراندیشان در آن باز شد می گذرد. اما همچنان روایت های تاریخی شاید از آن کامل نباشد. از پرداختن به روند وقایعی که دولت نوپای اصلاحات تصمیم می گیرد بر سر خاتمه یافتن آن بایستد ، تا یکی از درخشان ترین دوران مطبوعات کشور که ده ها روزنامه و روزنامه نگار برای حداقل دو سال بعد یکی از مهم ترین و پیچیده ترین پرونده های حذف سازمانی دگراندیشان در کشور را دنبال کردند و حتی بی مهابا پیش از اعلام نظر مسولان وقت توانستند به اسناد متقن دست یافته و آن را منتشر کنند.
در همان دوره درخشان است که توسط نشریانی چون پیام امروز ، صبح امروز ، پیام هاجر و دهها جریده دیگر موضوع قتل های زنجیره ای تا اوایل دهه ۷۰ کشیده و حتی قتل هایی چون حذف کشیش های مسیحی و قتل فاطمه قائم مقامی به عنوان مهماندار هواپیما نیز در همین دوره دوباره گشوده شد. افشاگری های مطبوعات و پیگیری و پافشاری آنان برای یافتن همه جزییات حقیقت تا استعفای دری نجف آبادی ، وزیر وقت اطلاعات نیز پیش رفت.
بازخوانی روند وقایعی که از پاییز سال ۷۷ آغاز شد، شاید به درک بهتر نفش مطبوعات و گردش آزاد اطلاعات در جامعه کمک کند و البته  پرده از جزییات چندین واقعه مهم تاریخ سیاسی ایران در سال های ۷۷ تا ۷۹ نیز بردارد.

 

منبع: امتداد