رحیم قمیشی

نمی‌دانیم یک عفو عمومی، حتی برای مجرمین (از دید خودمان) چقدر می‌تواند به ما عزت بدهد.

 

رحیم قمیشی نوشت: درگذشت اولین رئیس جمهور ایران، در یک تبعید خودخواسته و در فرانسه مرا بسیار متاسف کرد.

برخی نوشتند به درک واصل شد، بعضی گفتند مُرد، بعضی گفتند درگذشت و بعضی هم نوشتند به رحمت خدا رفت…
اما کمتر کسی به غربتش اشاره کرد.
نمی‌خواهم از تصمیمات سیاسی او دفاع کنم، نمی‌خواهم ائتلاف بسیار اشتباه او را با سازمانی که دستش به خون مردم ما آغشته بود به عنوان یک اشتباه کوچک توجیه کنم، قصد ندارم بگویم او یک شخصیت استثنایی بود. اما او رئیس جمهور منتخب کشور بوده و زمانی اکثر مردم او را برگزیده بودند، زمانی که نظارت استصوابی نبود و مردم حق داشتند به زعم برخی از ما بهتران، اشتباه کنند!

امروز دادگاه سارکوزی رئیس جمهور سابق فرانسه در جریان است، دادگاه نتانیاهو، شکایات از ترامپ به دلیل تهییج مردم برای حمله به کنگره در آمریکا، حال تصور کنیم یکی از این سه رئیس‌جمهور به کشوری خارجی پناهنده شود.
چقدر سرشکستگی برای آن کشور دارد. یعنی که حتی رئیس جمهور منتخب مردم هم از اجرای عدالت در کشور خودش ناامید است!

من مدت محدودی را در خارج از ایران به‌سر برده‌ام و می‌دانم کسی را بگویند دیگر نمی‌توانی به کشورت بازگردی چه زجری می‌کشد، چه له‌له می‌زند برای یک بار دیگر دیدن خانه مادری‌اش، زادگاهش، تهران شلوغ و درهم، دعواهای وطنی، گریه‌های وطنی، خنده‌های ایرانی، شب نشینی‌هایش…

دوستی دارم در آمریکا، استاد دانشگاه است، دلش می‌خواست برای دیدن پدر پیر و بیمارش به ایران بیاید، آنقدر نشست و محاسبه کرد؛ نکند بیاید و نگذارند برگردد، نکند برسد و به‌خاطر شرکتش در یک تظاهرات، به خاطر یک گروکشی سیاسی، یک‌راست به زندانش ببرند، آن‌قدر این دست و آن دست کرد تا به او خبر دادیم پدرش فوت کرد.
و چقدر زیادند از این دست ایرانیان دل‌سوخته و غربت کشیده در خارج از کشور.

چقدر جای یک عفو عمومی خالیست.
چقدر جای کاستن از کینه‌ها خالیست.
عفو عمومی معنی‌اش این نیست که کسی گناه نکرده، اتفاقا عفو عمومی را می‌دهند تا بگویند اگر اشتباه هم داشته‌ای مهم نیست، برگرد.
عفو‌عمومی می‌دهند تا بگویند درخت این نظام و این کشور و این ملت، آن‌قدر تنومند است که با هیچ طوفان و تندبادی از پا نمی‌افتد و با زندان نرفتن مخالفانش هیچ صدمه‌ای نمی‌بیند.

چقدر رنج می‌بریم وقتی می‌شنویم معلمی، نویسنده‌ای، فعال اجتماعی‌ای به بهانه امنیتی و در واقع سیاسی، به زندان انداخته می‌شود.
کسی نامه‌ای نوشته باید زندان برود.
کسی قصد شکایت داشته؛ زندان.
کسی اعتراض داشته، نظام را قبول نداشته؛ زندان!
کسی از من خوشش نمی‌آید، کسی به حجاب اجباری اعتراض داشته؛ زندان.
کسی امام را نقد کرده، ولایت فقیه را قبول ندارد، اسلام را نمی‌خواهد؛ زندان!
یعنی ما آن‌همه کوچکیم.
نظام ما آن‌همه حقیر است!
یادمان می‌رود ما می‌توانیم بزرگ باشیم.

سید ابوالحسن بنی‌صدر رئیس جمهور منتخب و عزل شده ایران باید در خارج از ایران فوت کند.
میر حسین موسوی باید در حصر فوت کند.
مخالفین عقیدتی را تبدیل به معاندین نظام کنیم.
مخالفین سیاسی را دشمنانی خیالی کنیم.
چون خودمان کوچکیم.
چون نمی‌دانیم یک عفو عمومی، حتی برای مجرمین (از دید خودمان) چقدر می‌تواند به ما عزت بدهد.

می‌دانم آرزوی دور و درازی است‌
می‌دانم نه روسیه، نه اسرائیل، نه چین، نه هیچکدام از دشمنان این ملت، چنین اقدامی خوشایندشان نیست…
چقدر خوب بود خودمان تصمیم می‌گرفتیم و پس از ۴۲ سال یک عفو عمومی واقعی می‌دادیم.
یک شادی به مردم هدیه می‌کردیم.
یک شادی به همه ایرانیان در غربت.
یک شادی به همه زندانیانی که شاکی خصوصی ندارند.
چقدر نظام آن وقت بزرگ می‌شد…

جای یک “عفو عمومی” یک مهربانی عمومی
این روزها خالیست…
اگر آنها که باید، بفهمند!