محتشمی هم رفت و غریبانه به امام خویش پیوست و اینک در امامزاده عبدالعظیم حسنی به خاک سپرده شده است، گرچه خیلی پیش از آن تلاش کرده بودند روح و امیدش را به خاک بسپارند. خدایش رحمت کند. جای او خالی است، خیلی هم خالی است. آنچه بر او رفت جگرسوز است و تسلیتها بیشتر ما را میسوزاند.
ابوالفضل فاتح نوشت: نخست: خبر رحلت غریبانه حجتالاسلام والمسلمین محتشمی ما را به تاملی عمیق فرا میخواند.
از دوران دانشجویی یعنی بیش از سی سال پیش که نخستینبار ملاقاتش کردم، تاکنون محتشمی همان بود که میشناختیم. استوار، صادق، بیریا، شجاع، متواضع، حساس به سرنوشت انقلاب و مراقب انحراف از اصول امام. تنها تفاوت آن بود که آن دوران محتشمی هنوز یک صاحبمنصب محسوب میشد و این دهه آخر در نجف اشرف مهاجری نسبتا غریب. آن روزها بیشتر سیاسی بود و این روزها بیشتر معنوی و سالک الیالله. آن روزها رفتوآمدش به جماران بود و این روزها جلوسش در بیت امام در نجف اشرف و امیدش به حرم مولیالموحدین(ع).
در این دهساله با دقت و وسواس و البته عشق مثالزدنی، بیت امام را دوباره معمور کرد و مدرسهای در جوارش ساخت تا هم تاریخ و فضای اقامت امام در نجف برای مشتاقانش محفوظ بماند و هم در کنار محلی برای درس و بحث فقهی اساتید نجف، سنت فقهی امام بازخوانی شود. پای که در نجف میگذاشتی، هرگاه که به حرم میشتافتی و بازمیگشتی، دیدار ایشان از شارعالرسول تا بیت امام، یا تا خانه استیجاری سادهاش و روی باز صمیمیاش، داستان هر روزه بود. با همه شناخت سیساله، محتشمی نجف، سادهترین و صمیمیترین محتشمی بود که میدیدم. هر بار که با او سخن میگفتی، خاطرات دوران امام نجف اشرف تا رحلت بود که دست اول روایت میشد، و با چنان حلاوت و طراوتی از آن دوران دشوار و البته نارواییهای برخی سخن میگفت که گویی همین دیروز است.
شیفتگی به امام و انقلاب و خون دلی عمیق در تک تک کلماتش موج میزد. مقیم حرم مولی(ع) و اهل پیادهروی کربلا بود، نماز جماعت در مسجد هندی یا مسجد جواهری، ظهر و شام در حرم. شب هم اگر مهمانی آمده بود، روی باز در منزل. عوالم انسانی و پر معنایی داشت. همین چند کلمه را در ابتدای فراگیری کرونا ببینید، عرضم را از عوالم معنوی ایشان دریافت میکنید. برایم نوشته بود:…. به مناسبت ایام فاطمیه (س) آمدیم، بعد راهها بسته شد و ما هم به خاطر یک میکروب فسقلی در حصر خانگی در ایران هستیم. خدا به ما آدمهای متکبر نشون میده چقدر ضعیف، حقیر، بیچاره و درمانده هستیم. …..
دوم: او اهل مقاومت همراه با ذکاوت بود. در جریان «خط امام» نام او با مقاومت گره خورده و این واژه بخش جداییناپذیر شخصیت او بود. چه در نجف و دوران تبعید امام در سالهای پیش از ۵۷ تا نوفل لوشاتو و پیروزی، چه در دوران سفارت و ماجرای لبنان و فلسطین و چه در دوران وزارت و آنگاه که در انتخابات مجلس سوم به هیچوجه آنچه را تصرفات غیرقانونی شورای نگهبان میدانست، نپذیرفت و کار تا آنجا پیش رفت که نهایتا امام دستور به تایید انتخابات منطبق با نظر وزارت کشور داد. در سالهای مجلس ششم و انتخابات ۸۸ و دوران هجرت تا زمان رحلت نیز هرگز در برابر آنچه نادرست میدانست کوتاه نمیآمد؛ چه صهیونیسم جهانی و چه تحجر و انحراف داخلی.
سوم: خبر بیماریاش ناگهانی بود و دوستانش را بسیار نگران ساخت، اما دست اجل مهلت نداد و آن مهاجر الیالله، در خرداد پر حادثه پر کشید.
درگذشت این مبارز نستوه که در شهر پیچید، انبوه تسلیتها سرازیر شد. همه از خصایص این مرد بزرگ گفتند و نوشتند. از همفکران ایشان نمیگویم، به پیامهای رهبری انقلاب و سران سه قوه بنگرید: «روحانی مجاهد»، «عالم وارسته و از پیشگامان و همراهان پرتلاش و دلسوز نهضت»، «مبارز خستگیناپذیر و یار باوفای امام خمینی (ره)»، «ازپیشتازان مقاومت» و «از مجاهدان راه آزادی قدس شریف و از پیشگامان مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی بود» که «همه عمر خویش را صرف ترویج نهضت اسلامی و تحقق آرمانهای بلند انقلاب و نظام اسلامی کرد».
چهارم: اما بر این محتشمی روحانی مجاهد انقلاب، چه گذشت و با او چه کردیم؟ شرحش دشوار است و افسوسی پشت افسوس! ابتدا مجله بیان و سپس روزنامه بیانش توقیف شد، هدف شدیدترین انتقادات روزنامههای حکومتی قرار گرفت، از مجلس و همه مناصب حکومتی و دولتی کنار گذاشته شد، به دادگاه ویژه احضار گردید، هشدارهای او نسبت به خطر متحجرین و مقدس مآبان و مخالفان امام مورد بیاعتنایی قرار گرفت و متهم به تندروی و رادیکالیسم شد ، نقد صریح او به عنوان وزیر کشور دوران امام، نسبت به نتایج انتخابات ۸۸ فتنهگری قلمداد و
نهایتا کار به جایی رسید که در ده سال آخر عمر مبارک خود، مجبور به خودتبعیدی و هجرت دوباره به نجف اشرف و سکوت وخانهنشینی شد. بسیاری از کسانی که به نجف اشرف مشرف میشدند و هر روز او را در کنار ضریح مطهر مولیالموحدین (ع) نظاره میکردند، از خود میپرسیدند چرا سرمایهای با این همه سوابق و تجربه، به جای حضور در عالیترین سطوح کشورش، اینجا پناه آمده است؟ او همان کسی است که امام درباره او گفته بود: محتشمی از دوستان قدیمی من و فردی متدین، متعهد و مبارز است که با هوش سیاسیای که دارد همیشه خدمتگزاری خوب برای اسلام و ایران بوده است.
پنجم: نسل جوانی که دیروز پیامهای تسلیت را دیدند، بعید است نامی از محتشمی و فداکاریهایش از رسانههای رسمی شنیده باشند. به مدد سیطره جریانی بیاطلاع، غافل یا هدفمند بر صداوسیما و تریبونهای رسمی و چهرهسازیهای جعلی، این نسل هنوز نمیداند، این انقلاب مظلوم و نظام برآمده از آن، واقعا با اندیشه، جانفشانی و همت چه کسانی به منزل رسیده است.
اما میداند در سی سال گذشته عموما از بسیاری از شخصیتها نامی برده نشده، مگر آنکه تخفیف داده شدند یا مورد اتهام قرار گرفتند. محتشمی را تندرو و رادیکال میخواندند، حال آنکه نه رادیکال بود و نه تندرو. خالص و صریح و صرفا زودتر از بسیاری عمق انحرافات امروز را مشاهده میکرد و هشدار میداد و افسوس که ما نمیدانستیم.
همین معامله تلخ و غمانگیز با بسیاری از خدمتگزاران دیگر و عالیترین فرماندهان دوران دفاع مقدس شده است. چگونه ممکن است دولت و نخستوزیری که مورد اعتماد و افتخار بودند، یا هاشمیرفسنجانی که مورد تعلق خاطر و جانشین امام در جنگ بود، در هر سالگرد دفاع مقدس، مورد شدیدترین بیمهریها از تریبونهای رسمی قرار بگیرند؟ تا شاید برای دیگران افتخاری تراشیده شود؟ آری، باور میکنیم که آنها خون به دل امام کردند و به امام جام زهر نوشاندند و شما خوب بودید!!! دریغا که شاهد بودهایم چگونه شخصیتهای بلندی که در دامان کرامت، آقایی و عزتآفرینی امام سر برافراشته بودند، پس از امام، یک به یک هدف کین و انتقام قرار گرفتند، اما دقیقهای فرصت دفاع نیافتند …
ششم: برای درک بیشتر ابعاد این درد بزرگ کافی است تصور کنید اگر امروز، همین آقای محتشمی و امثال ایشان که به شهادت موافق و مخالف، عمر خویش را مصروف امام و انقلاب کردند و انقلاب را به پیروزی رساندند و جنگ را اداره کردند و مورد اعتماد بنیانگذار بودند، مورد ارزیابی این شورای محترم نگهبان قرار میگرفتند، نتیجه چه میبود؟ ناگفته پیداست، بسیاری از آقایان از احراز ایشان و امثال ایشان ناتوان میبودند، کما اینکه مکرر شاهد بودهایم!!! کجا بودند آن روز که امثال محتشمی در تنهایی امام، لحظهای او را تنها نگذاشتند و سختیها را به جان میخریدند و برای این انقلاب استخوان خرد میکردند؟ مسوولیت این نارواییهای خطرناک با کیست؟
هفتم: تعصبها را کنار بگذاریم. صحبت از استثنائات نیست، سخن از یک روند و «پارادایم شیفت» است. اگر آنچه بر محتشمی و بسیاری دیگر از نسل اول انقلاب و شخصیتهای سرشناس مورد اعتماد امام از حذف و حصر و هتک و رد صلاحیت و خانهنشینی گذشت، در انقلابی دیگر رخ میداد، قضاوت ما درباره قدرتمندان و کسانی که با السابقون السابقون انقلابشان چنین کردهاند، چه میبود؟ نامش کمتر از تحریف و انحراف بزرگ بود؟ اگر برخی جریانات و آقایان مامور میشدند که هر آنچه نامی از امام و انقلاب و مردم دارد محو کنند و از امام انتقام بگیرند و ماهیت انقلاب و قانون اساسی را تحریف کنند، به راستی چه کار دیگری میتوانستند انجام دهند؟ گذشته از شخصیتها، به عدالت، به انصاف، به اخلاق، به سیاست، به آزادی، به جمهوریت، به قانون اساسی و یکی از نمادهایش یعنی همین انتخابات بنگرید. کشور پر است از شخصیتهای تراز اول که میتوانستند انتخاباتی در تراز انقلاب بیافرینند، اما امان از غفلت، تحجر، تنگنظری و قدرتطلبی و کینه که جز به طرد و انحصار و انتقام، آرام نمینشیند.
فلسفه نظارت، تضعیف جمهوریت و تخفیف انتخابات تا نازلترین سطح است؟ قرار بود به نام نظارت، بزرگترین جشن ملی و المپیک آزادی ایرانیان به ابتذال کشیده شود؟ متاسفانه، بسیاری از فرصتها و نمادها را با تزویر و شعبدهبازی چنان نحیف کرده و به جایی رساندهاند که از آن جز پوستی بر استخوان نمانده و با این همه به جفاهایشان با لطایفالحیل رنگ خیرخواهی امت زده و افتخار هم میکنند. عجبا همانها که قانون را مصادره و پل تبهکاری و انحراف خود ساختهاند، همانها که نگذاشتهاند کشور پیشرفت کند،
همانها که نگذاشتهاند آزادی و ارزشی بر جای بماند، همانها که چوب لای چرخ همه دولتها گذاشتهاند، همانها نگذاشتهاند روابط این ملت حتی با همسایگانش متوازن شود، همانها که سرمایه ملی را غارت و چپاول میکنند و همانها که نگذاشتهاند ملت روی خوش ببیند و همه را مایوس ساختهاند، مدعی و طلبکار هم هستند!
بگذاریم و بگذریم؛
محتشمی هم رفت و غریبانه به امام خویش پیوست و اینک در امامزاده عبدالعظیم حسنی به خاک سپرده شده است، گرچه خیلی پیش از آن تلاش کرده بودند روح و امیدش را به خاک بسپارند. خدایش رحمت کند. جای او خالی است، خیلی هم خالی است. آنچه بر او رفت جگرسوز است و تسلیتها بیشتر ما را میسوزاند. آنها معماران انقلاب بودند و به مصلحت حفظ اساس انقلاب در برابر بسیاری از نارواییها خون دل خوردند و سکوت پیشه کردند. تصویر دستان قطعهشدهاش هرگز از مقابل چشمم محو نمیشود. افسوس که اگر دستانش را اسراییل، اما زبانش را ما بریدیم!!!
ای کاش فرصت مروری باشد، تا درباره نسبت سیاست و دیانت که بماند، درباره نسبت سیاست و شرافت بیشتر سخن بگوییم و تا به ریشهها، دلایل و عوامل این همه انتقام و انحراف و مرثیه دزدیدن انقلابها و پوستینهای وارونه تامل کنیم. وقت بیداری است و بیداری آغاز اصلاح است.
منبع: روزنامه اعتماد