در گفت و گو با «صبح ما»؛

یکی از چهره های شاخص اصلاح طلبان گفت: کسانی که علاقه مند به اجرای قوی تر بخش جمهوریت در قانون اساسی هستند در شرایط سختی قرار دارند که لازم است برای نگاه ها و استراتژی های خود دست به بازخوانی زده و یا در برخی موارد تجدیدنظر کنند تا بتوانند نظر حکومتداری مبتنی بر جمهوریت را پیش ببرند.

 

پایگاه خبری صبح ما، سعید گیتی آرا: محمد نعیمی پور، از چهره های شاخص جریان اصلاحات در گفت و گو با «صبح ما» به یکی از دغدغه های اصلی کنش گران سیاسی در دهه های اخیر پرداخت و نظر خود را درباره چرایی تضعیف نهاد جمهوریت، جایگاه رای و نظر مردم و همچنین مسائل دیگر بازگو کرد.

به باور این فعال سیاسی اصلاح طلب گروهی حکومت اسلامی را می پسندند آنهم مطلق و گروه دیگری هم جمهوریت را می پسندند با طیفی که برجستگی های اسلام و شریعت در آن کمرنگ و یا پررنگ است.

او همچنین در بخش دیگری از گفت و گوی خود با «صبح ما» اظهار داشت: نباید برای اصلاح طلبان پیروزی در این انتخابات شرط اصلی باشد. بلکه این انتخابات عبور از مرحله ای است که بتواند اصلاح طلبان را به احیا و نقشه راه جدید ترغیب کند. باید شرط بگذاریم که ما این انتخابات را به منازعه ای با حکومت تبدیل نمی کنیم بلکه سعی می کنیم حالا که به این نقطه رسیده ایم با ملاحظاتی وارد میدان شویم.

متن کامل گفت و گوی محمد نعیمی پور را با صبح ما در ادامه بخوانید:

تضعیف جمهوریت و رای مردم به عنوان یک دغدغه تا چه اندازه میان فعالین و کنشگران سیاسی مطرح بوده و نظر شما در این باره چیست؟

بعد از پیروزی انقلاب که مذهبیون و حامیان امام قدرت را در دست گرفتند، دو نظر شکل گرفت. اول نظری که اعتقاد به «جمهوریت» داشته و دارد و میزان برایش رای مردم است. از نگاه این طیف باید این جمهوریت را بر اساس آنچه در دنیا به عنوان «جمهوریت عرفی» شناخته می شود، پیش بُرد. اما در نگاه طیفی دیگر، جمهوریتی مورد قبول است که قوانینش بر اساس شریعت اسلام باشد. حکومتی که رهبری آن بر عهده نایب امام زمان بوده و وجهه ای آسمانی دارد.

متاسفانه از نظر این طیف، مردم در اولویت نیستند بلکه همچون ابزار تنها به درد کسب مقبولیت بیشتر می خورند. با اینکه چنین نگاهی کمابیش وجود داشت، اما در زمان امام که نظریه «میزان رای ملت است»، مطرح شد چندان بروز و ظهور نداشت. وقوع جنگ هم باعث شد که این نگاه در میان عموم مردم مطرح نباشد.

اوایل دهه ۷۰، طرفداران «نگاه حکومت اسلامی» در قدرت موقعیت قوی تری پیدا کردند و اولین اقدام آنها نیز در سال۶۸ و هنگام بازنگری قانون اساسی و گنجاندن عنوان ولایت مطلقه فقیه صورت گرفت و جنبه ای قانونی پیدا کرد. هرچند که برداشت های متفاوتی هم در این خصوص وجود داشت، یعنی بعضی از آنهایی که به جمهوریت بها می دادند با این موضوع مشکلی نداشتند و قرائت خود را ارائه می دادند.

سال ۷۶ قطب بندی ها جنبه بارزتری پیدا کرد

کش و قوس های سیاسی که مبتنی بر نگاه به «جمهوریت اسلامی» یا نگاه به «حکومت اسلامی بود»، منجر به شکل گیری استراتژی هایی شد. خصوصا طرفداران حکومت اسلامی نظریه پردازی های منسجمی را شکل دادند و نظرات و نگاه خود را در ارکان مختلف حاکمیت ترویج کردند. شاید لازمه اینکه رهبری جدید هم بتواند با قدرت بیشتری ادامه دهد، با توجه به اینکه ایشان کاریزمای امام را نداشتند، تکیه بیشتر بر بحث ولایت و حکومت اسلامی آسمانی بود.

سال ۷۶ قطب بندی ها جنبه بارزتری پیدا کرد و علاوه بر خواص به میان مردم آمد. البته این مساله بیشتر جنبه ای سیاسی داشت و مردم برخلاف آنچه مورد نظر حامیان نگاه حکومت اسلامی بود رای دادند و روند برنامه ای آنها را مختل و موقتا متوقف کردند. کسانی که معتقد به جمهوریت بودند، با رئیس جمهور شدن آقای خاتمی تلاش کردند تا بخش جمهوریت نظام یا همان میزان رای مردم را برجسته تر کنند. آنها اساسا تحت عنوان «جامعه مدنی» این موضوع را به میان مردم بردند. در آن مقطع نیز طیفی از این نگاه دست اندرکار شدند و از تیپ های سکولار تا مذهبیون متشرع این مسأله را دنبال کردند.

به لحاظ نگاه یکی حکومت اسلامی را می پسندد آنهم مطلق و دیگری جمهوریت را

در مقابل، بعد از شوکی که به طیف طرفدار حکومت اسلامی وارد آمده بود، آنها شروع به ساماندهی و برنامه ریزی برای خود کردند و با یک استراتژی مدون تلاش کردند این نگاه را دنبال کنند. در واقع شاخصه ای برای آنها روشن شد که اگر کار را به آراء و نظر مردم متکی کنند، ممکن است مسیر تغییر کند. بنابراین تکیه خود را بر آسمانی شدن و دور شدن از نظر و رای مردم قرار دادند.

به تعبیری رای و نظر مردم ابزار و زینتی برای صاحبان قدرت شد، نه مساله ای تاثیرگذار و تمام کننده. به بیانی دیگر رای مردم دیگر ملاکی تعیین کننده برای تصمیم گیری ها و پیشبرد مسائل کشور نبود. لذا با توجه به سابقه این موضوع، به نقطه امروزین خود رسیده ایم. اگر بخواهم ساده تر بیان کنم به لحاظ نگاه، گروهی حکومت اسلامی را می پسندند آنهم مطلق و گروه دیگری هم جمهوریت را می پسندند با طیفی که برجستگی های اسلام و شریعت در آن کمرنگ و یا پررنگ است.

بحث جمهوریت در دوره آقای خاتمی تئوریزه شد

با توجه به توضیحاتی که ارائه کردید، به نظر شما مشخصا در چه دوره هایی جمهوریت تضعیف و یا تقویت شده است؟

در دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی و خصوصا دوره آقای خاتمی، بحث جمهوریت بحثی جدی بود. البته با روش ها و منش های مختلف، ضمن اینکه در دوره آقای خاتمی این بحث مقداری تئوریزه هم شد و بر اساس یک نظریه یا برنامه پیش رفت.

اتفاقی که بعد از این دوران افتاد، روی کار آمدن آقای احمدی نژاد بود که در واقع ابزار خوبی برای به حاشیه راندن طرفداران جمهوریت شد. روی کار آمدن او موجبات اخراج این طیف از حاکمیت را فراهم آورد. نهادهایی که می توانستند قدرت را متمرکز کنند در دوره احمدی نژاد تقویت شدند و از آن مقطع، یک نوع پوپولیسم به دور از نگاه جمهوری خواهانه حاکم شد. برای اینکه بتواند افکار عمومی مردم را متوجه این شکل از حکومت کند.

علاقه مندان به اجرای قوی تر بخش جمهوریت در قانون اساسی در شرایط سختی قرار دارند

طرفداران این نگاه بنا داشتند که بتوانند طبقه پایین و محروم را بیشتر تامین کنند تا رای آنها را برای ادامه کار داشته باشند. اما در آن مقطع نیز بحث ها مغلوبه شدند و سیاست ها و استراتژی ها در سال ۸۸ بروز و ظهور قوی تری به خود گرفت و سرکوب اصلاح طلبان که حامل نگاه جمهوری خواهی بودند، اتفاق افتاد. این مساله ضربه سنگینی به جمهوریت بود و کسانی که نگاه جمهوری خواهانه داشتند در حاشیه قرار گرفتند.

معتقدم در دوره آقای روحانی نیز، مساله جمهوریت در اولویت دولت ایشان نبود و امروز نگاه معتقد به حکومت اسلامی بسیار قوی تر و مسلط تر شده است. کسانی که علاقه مند به اجرای قوی تر بخش جمهوریت در قانون اساسی هستند در شرایط سختی قرار دارند که لازم است برای نگاه ها و استراتژی های خود دست به بازخوانی زده و یا در برخی موارد تجدیدنظر کنند تا بتوانند نظر حکومتداری مبتنی بر جمهوریت را پیش ببرند.

بفرمایید علیرغم این مسائل، جایگاه رای و نظر مردم مشخصا در دو دهه اخیر و در هر انتخاباتی تا چه اندازه از سوی اصحاب قدرت مورد توجه قرار گرفته است؟

قبل از پاسخ به این سوال باید بگویم که جمهوریت تنها مختص به انتخابات نیست. جمهوریت یعنی مکانیزم هایی استفاده شود که در آن نظرات مردم منعکس شود. به نحوی که حکومت در جهت خواست و اراده مردم قدم بردارد. این یک لفظ نیست بلکه برنامه ای جامع و دقیق است که ظهور و بروزش منوط به شکل گیری احزاب قوی در کشور است. گروه ها و اصناف و بخش های مختلف جامعه باید بتوانند نمایندگانی داشته باشند و آن نمایندگان منافع آنها را دنبال کنند. کار بسیار گسترده ای لازم است تا این ها بتواند در انتخابات تجلی پیدا کند.

نگاه معتقد به حکومت اسلامی تلاش می کند انتخابات کنترل شده باشد

بالاخره انتخابات موضوع مهمی است و به راحتی نمی توان از آن صرف نظر کرد؛ چه آن را زینت بدانیم چه ندانیم و چون این حالت وجود دارد؛ نگاه حکومت اسلامی به طور قاطع نمی گوید که انتخابات را کنار بگذاریم، بلکه تلاش می کند انتخابات کنترل شده باشد. در واقع تا جایی که می تواند سعی می کند از صندوق های رای، اراده منطبق با نگاه حکومت اسلامی بیرون آید.

آنها تاکنون نتوانستند در افکار عمومی جایگاهی موثر و مطمئن داشته باشند. زیرا مردم می فهمند که آیا ابزارند و یا شهروندانی که موثر در سرنوشت کشور خود هستند؟ بنابراین این مشکل همواره وجود داشته و آنها سعی کرده اند با روش های مختلف آن را کنترل کنند. به دلیل مفرهایی که به وجود آمده در انتخابات های ریاست جمهوری و مجلس، احیانا مردم به دلیل مخالفت با جریان مسلط حکومت اسلامی، رایشان طوری می شود که تا امروز بوده است.

هنوز دیدگاه حکومت اسلامی به این نتیجه نرسیده که باید صندوق رای را کنار گذاشت

غیر از سال ۸۴ که اصولگرایان روی گزینه خودشان چراغ خاموش کار کردند و اصلاح طلبان به رقابت درون خود پرداختند، در سایر انتخابات ها نگاه طیف معتقد به حکومت اسلامی در انتخاب افراد، هیچگاه پیروز انتخابات نبوده است. در سال ۸۸ هم از آنجا که پروژه آقای احمدی نژاد ناتمام مانده بود، به بدترین شکل ممکن او را رئیس جمهور کردند و اتفاقات بعدی که شاهد بودیم.

بنابراین هنوز دیدگاه حکومت اسلامی به این نتیجه نرسیده که باید صندوق رای را کنار گذاشت. هرچند که مشروعیت و مقبولیت خود را نیز اساسا به انتخابات پیوند نمی زند. یعنی اگر مردم بیایند و انتخابات پرشور باشد، به نفع نظام است و اگر پرشور هم نباشد کار می تواند ادامه پیدا کند و چندان اهمیتی ندارد. بر این اساس، مردم علیرغم اینکه سازمان پیدا نکرده اند و توده وار شرکت می کنند، ولی در عین حال، در انتخابات ها اراده خود را به کسانی که رای و نظر مردم را قبول ندارند، تحمیل می کنند.

طی سال های اخیر، رئیس جمهور چندین بار به موضوع رفراندوم اشاره کردند. به نظر شما با توجه به اینکه هیچ اراده جدی ای وجود ندارد برای اینکه موضوعات مهم دست کم در برخی مواقع به رای عمومی گذاشته شود، این تاکیدهایی که گاها از سوی رئیس جمهور یا نخبگان صورت می گیرد، می تواند چه تاثیری بر میزان ارزش گذاری بر رای مردم داشته باشد؟

کسی که معتقد به جمهوریت است، سعی می کند در مسائل مهم و اساسی کشور حتما به رای و نظر مردم مراجعه کند. یکی از آن موارد رفراندوم است. در واقع یکی از مسائلی که میراث امام است و ایشان روی آن تاکید داشت این بود که «دلیلی ندارد نسل های گذشته اراده خود را به نسل های آینده تحمیل کنند.» لذا ایشان این حق را لازم می دانسته که رفراندوم صورت گیرد و نظر مردم دریافت شود. اما جریان و نگاه باورمند به حکومت اسلامی به انتخابات ریاست جمهوری هم با نگاه اضطرار می نگرد و بسیار طبیعی است که به رفراندوم توجهی نشان ندهد.

با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود

موضوع رفراندوم مبحث جدیدی نیست و بارها در دوره آقای خاتمی و نمایندگان مجلس ششم مطرح شده است. شاهد بودیم که قبلا نیز درباره بازنگری قانون اساسی، رفراندوم انجام شده بود و سابقه ای این چنینی هم دارد. کسی که طرفدار حکومت اسلامی است و محور را حکومتی آسمانی می داند چرا باید رفراندوم را قبول کند؟ مشکلی که وجود دارد این است که طرفداران جمهوریت فکر می کنند با حرف های کلی زدن می توانند فشاری به حکومت وارد کنند و یا نگاهش را تغییر دهند. در حالی که این موضوع امکانپذیر نیست. خصوصا نگاه حکومت اسلامی که خود را مسلط می داند.

بنابراین اینکه هر مقام و سیاستمداری دم از رفراندوم بزند، کفایت نمی کند. به تعبیری عامیانه تر باید گفت «با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود». باید مقدمات این مساله فراهم شود. ظاهرا این یک عادت شده که سیاسیون درباره کلیات صحبت کنند و بگویند چه چیزی خوب یا بد است.

امروز موضوعات در حد بیان مسائل زیبا باقی مانده اند

از همه روشن تر بحث استصواب است. نگاه معتقد به حکومت اسلامی می گوید استصواب باید باشد تا انتخابات در چارچوبی که او می خواهد برگزار شود. این درحالی است که ما مدام می گوییم استصواب باید برداشته شود. ولی باید دید چه اقدام عملی در این رابطه داشته ایم؟ مثلا در دوره آقای خاتمی موجی ایجاد شد که منجر به کمرنگ شدن استصواب در مجلس ششم شد. در حقیقت آن قدرت جریان اصلاحات بود که توانست خود را بر نگاه حکومت اسلامی تحمیل کند.

طرح موضوعاتی نظیر رفراندوم با اینکه ارزشمند است و در سرلوحه ارزش های اصلاح طلبی و جمهوری خواهی قرار دارد. اما باید توان، برنامه و اراده ای که این موضوع را میسر کند، وجود داشته باشد. به نظرم امروز موضوعات در حد بیان مسائل زیبا باقی مانده اند.

امروز چهل سال و اندی از عمر جمهوری اسلامی می گذرد، به عنوان یک کنشگر شاخص سیاسی اگر بخواهید وضعیت نهادهای انتخابی را بعد از گذشت این مدت مورد بررسی قرار دهید، چه وضعیتی را ترسیم می کنید؟

این چهل سال نشان داده که صندوق و رای مردم می تواند حداقل به معتقدان نگاه حکومت اسلامی شوک وارد کند و در همین حد موثر بوده است. اما بعد از انتخابات، جریانی که مسلط است نشان داده که اختیار را از دست نمی دهد و صرفا تاثیر محدودی روی آنها می گذارد. شاید به همین دلیل است که برخی می گویند ما که رای داده ایم چه اتفاق ملموسی افتاده است؟ مقصود چنین افرادی این است که چرا ورق برنگشته؟ و کسی به آنها نمی گوید که بالاخره این یک انتخابات بوده و ما نیز تلاش کردیم که انعطافی ایجاد کنیم. البته به اعتقاد من اصلاح طلبان در روش ها و استراتژی ای که  داشته اند وقتی وارد قدرت و حکومت شده اند اشتباهات زیادی داشتند.

اصلاح طلبان در تغییر بایدها اختیارات کمی دارند

بودن ما ممکن است بتواند در نبایدها تاثیر بگذارد اما در تغییر بایدها، اصلاح طلبان اختیار کمی دارند و شاید نتواند توقع ها را برطرف کند. لذا جمهوری اسلامی کار بسیار مهمی که کرده این است که بعد از ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی، مردم را نسبت به حقوقشان آگاه کرد و مردم جایگاه خود را تا حدودی شناخته اند. می توان گفت آنها از حالت رعیت و افراد درجه چندم به «شهروندی» نزدیک شده اند و تا حدودی باور پیدا کردند که اراده شان می تواند تاثیرگذار باشد. این یک قدم بسیار بزرگ در کشور است.

این اتفاق افتاده، ولی بحث این است که این مساله می توانسته قوی تر از وضع فعلی بوده و تسلط بیشتری داشته باشد. اینکه مردم جهشی فکری پیدا کرده اند یا جهشی در نوع نگاهشان پیدا شده است، شکی نیست. و مطالبه گری و خصوصیاتی از این دست در دوره جمهوری اسلامی اتقاق افتاده است. معتقدان به نگاه جمهوریت می گویند این موضوع می توانسته به مراتب بهتر از وضع فعلی باشد. اما باید بدانند که این مسیر سخت است و آنها باید مثل آبی که از سخت ترین موانع راهی برای عبور پیدا می کند، در این مسیر سخت برای تحقق جمهوریت، راه های مناسب و متناسب را پیدا کنند.

متاسفانه ما دچار یک اصلاح طلبی محافظه کار شده ایم و ریسک اینکه روش های جدید را پیدا کنیم نمی پذیریم.

اصلاح طلبی در جامعه ریشه دارد

دقیقا به کدام سمت حرکت می کنیم؟ آیا می توانید به موارد مشخصی اشاره بفرمایید که در صورت اصلاح آنها ما بهتر مسیر اینده را طی کنیم؟

اولا اصلاح طلبی در جامعه ریشه دارد. تلقی ما از اصلاح طلبی همین جمع هایی هستند که در سیاست حضور دارند و مسائل سیاسی را دنبال می کنند. متاسفانه اصلاح طلبی ای که مصطلح است خودش هم جز اقدام سیاسی کار دیگری انجام نمی دهد و هنوز توانایی انجام کارهای دیگر را ندارد. مثلا فرض کنیم که حرف از جامعه مدنی زده می شود اما آنچه من تاکنون از نگاه فعالین سیاسی اصلاح طلب به جامعه مدنی فهمیده ام این است که موجی در مواقع انتخابات راه بیندازند و از این موج برای تغییر سیاست ها و روسای جمهور استفاده کنند.

در حالی که جامعه مدنی مبتنی بر جامعه ای توانمند است. و جامعه توانمند نیز، جامعه ای متشکل است که نمایندگانش می توانند در نهادهای مختلف سیاسی و اجتماعی حضور داشته باشند. کدام یک از به اصطلاح احزاب اصلاح طلب را می توانیم نام ببریم که یک گروه اجتماعی یا صنفی را نمایندگی کنند؟ به عنوان مثال، مجمع ایثارگران تشکیل شده، آیا این مجمع در جهت کسب نمایندگی قشری از جامعه به نام ایثارگران که بسیار هم مورد توجه مردم هستند، توانسته اقدامی انجام دهد؟ یا اینکه تشکیل شده برای آنکه بیانیه ای سیاسی صادر کند؟

جامعه توانمند ما را به جامعه مدنی می رساند

آیا توانسته طیف ایثارگر با نگاه های سیاسی متفاوت را سازمان دهد تا منافع و درخواست ها و آرزوهای این طیف را نمایندگی کند. نه تنها در مجمع ایثارگران که در هیچ حزبی چنین مساله ای را نمی بینیم. کارگزاران که قرار بود با محوریت مسائل اقتصادی پیش روند چه نمایندگی از طرف جامعه اقتصادی کشور دارند؟ آنها دور هم جمع شدند تا سیاست ورزی کنند و به واسطه آن در دولت و حکومت حضور پیدا کنند. متاسفانه بعضی ها نیز زمانی که به قدرتی می رسند یادشان می رود که اصلاح طلب هستند.

جامعه توانمند است که ما را به جامعه مدنی می رساند و این ها همگی مغفول واقع شده اند. کار اساسی این است که دایره اصلاح طلبی گسترده تر شده و از دایره سیاسی وارد دایره اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی شود. پوشیده نیست که بسیاری از کسانی که فعالیت اقتصادی می کنند اصلاح طلبند و یا خواهان اصلاح هستند. این مساله بروز و ظهور هم دارد.

نباید فکر کنیم که مخاطبمان صرفا کسانی هستند که سیاسی می اندیشند

به هر حال کسانی که کار اقتصادی می کنند، روابط بین المللی برایشان بسیار مهم است. پس درواقع حامی تنش زدایی و ارتباطات بانکی بین المللی هستند. ضمن اینکه حامی سیاسی کردن موضوعات و تبدیل آنها به سوژه ای برای مبارزه سیاسی هم نیستند چرا که با این کار فعالیت اقتصادی شان نیز نابود می شود.

ما از این نوع موارد غفلت می کنیم و فکر می کنیم که مخاطب مان کسانی هستند که صرفا سیاسی می اندیشند. ما می توانیم با شناسایی موضوعات مختلف، دایره اصلاح طلبی را به حوزه های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی گسترش دهیم. برخی مسائل در میان جریان ها مشترک است. برای نمونه، درباره شفافیت هم آقای احمد توکلی موافق است و هم افرادی دیگر به آن معتقدند. همین شفافیت باعث می شود جامعه ای قوی تر با عدالت بیشتر و هماهنگی و سازماندهی شکل بگیرد.

اصلاح طلبی باید گسترش پیدا کند

بنابراین اصلاح طلبی باید گسترش پیدا کند و از حلقه تنگی که تنها نزدیک هر انتخاباتی شکل می گیرد به نام «اجماع» باید خارج شود. برای اینکه چنین اتفاقی بیفتد نیز باید گفتمان اصلاح طلبی وسیع تر شود. به همین دلیل باید استراتژی اش نیز تغییر کند.

استراتژی ای که می خواهد با نگاه معتقد به حکومت اسلامی مقابله کند و بگوید حرف او کاملا درست است و تنها درباره مسائل خودش صحبت کند و واقعیت توازن قوا در حکومت یا توانایی های قدرتی که وجود دارد را نادیده بگیرد، به طور طبیعی با مقابله جریان رقیب مواجه خواهد شد. آیا در این مقابله منافع ملی، بهبود وضعیت مردم یا رفاه، آسایش و امنیت آنها بیشتر تامین خواهد شد؟

یکی از موارد عدالت «شفافیت» است

استراتژی ها باید مبتنی بر واقعیت های موجود در کشور، حکومت و قدرت باشند. شما نمی توانید رقیب تان را نادیده بگیرید و بگویید من حرف خودم را می زنم و او نیز حرف خود را. این دیگر سیاست نیست بلکه نوعی روشنفکر بازی است.

بحث دیگر مربوط به برنامه ریزی است. وقتی می گوییم معیشت مردم یا عدالت، با چه برنامه ای این ها را مطرح می کنیم؟ اصلا شاخص عدالت چیست؟ چگونه می خواهیم عدالت را برقرار کنیم؟ به چه شکل؟ صرف اینکه در یک بیانیه بنویسیم عدالت باید برقرار شود کافیست؟ در این دوره زمانه عدالت در چه مسائلی خلاصه می شود؟ به نظرم یکی از موارد عدالت، همان شفافیت است که بر مبنایش همه بتوانند دسترسی اطلاعاتی مناسب داشته باشند و کسی نتواند خارج از این شفافیت اقدام پنهان کند. برای این مساله چه کاری انجام داده ایم؟

در هفته گذشته، آقای خاتمی دیداری با احزاب داشتند و در آن به موارد مشخصی اشاره کردند. به نظرتان توصیه های ایشان می تواند چه فوایدی داشته باشد و چه نقشه راهی می توان بر اساس آن ترسیم کرد؟

آقای خاتمی یک سیاستمدار بسیار صادق و واقع بین است و علیرغم اینکه بسیاری از حامیان ایشان مسیرهای تندتری را دنبال می کردند و حتی بعضی ها عبور از ایشان را در دوره ای مطرح کردند، اما آقای خاتمی اصولی را که مبتنی بر واقعیت بود ترک نکردند.

توصیه های آقای خاتمی بسیار دقیق است

مشکلی که وجود دارد این است که آقای خاتمی تنهاست و همه اصلاح طلبان ایشان را به خاطر کاریزمایش می خواهند و وجهه ای را که ناشی از اخلاق و منش و سیاست اش است نیاز دارند. و اگر روزی احساس کنند که آقای خاتمی دیگر تاثیری ندارد و نمی تواند گاری شکسته اصلاح طلبی را حرکت دهد، همان موقع از او عبور می کنند. کما اینکه برخی احزاب اصلاح طلب در انتخابات اسفند ۹۸ نظر آقای خاتمی را می دانستند اما باز کار خود را انجام دادند.

توصیه های آقای خاتمی بسیار دقیق است. اگر اصلاح طلبان به این توصیه ها عمل کنند نقشه راه روشن می شود. اما به هر حال آقای خاتمی مدعی نبود که می خواهد یک حزب یا تشکیلاتی درست کند بلکه دیگران باید این کار را انجام می دادند و طوری رفتار می کردند که نگاه و مسائلی که مدنظر آقای خاتمی است، توسعه پیدا کند.

باید بگوییم که در انتخابات شرکت می کنیم تا مشخص شود هستیم

برداشتم درباره مشروط کردن حضور در انتخابات از سوی برخی ها، طرح دو مساله است. نخست اینکه آیا این افراد با طرح این موضوع برای حکومت شرط می گذارند؟ اگر چنین است که حکومت شرطی نمی پذیرد. تنها کاری که می توان انجام داد این است که به حکومت بگوییم اگر تمایل به مشارکت بالای مردم دارد راهی باز کند تا مردم بیشتر شرکت کنند. دوم اینکه شرط در بین اصلاح طلبی باشد یعنی ما در انتخابات به شرطی شرکت می کنیم که اصلاح طلبان بر سر این موضوعات توافق داشته باشند.

فکر می کنم برای اینکه با روش اصلاح طلبانه به انتخابات ۱۴۰۰ ورود پیدا کنیم، زمان زیادی را از دست داده ایم و خیلی دیر شده است. لذا باید در این انتخابات به شرطی شرکت کنیم که بتوانیم فرصت هایی برای انتخابات بعدی یا آینده اصلاح طلبی ایجاد کنیم و کارهای موثر و دقیق تری انجام دهیم.

نباید برای اصلاح طلبان پیروزی در این انتخابات شرط اصلی باشد. بلکه این انتخابات عبور از مرحله ای است که بتواند اصلاح طلبان را به احیا و نقشه راه جدید ترغیب کند. باید شرط بگذاریم که ما این انتخابات را به منازعه ای با حکومت تبدیل نمی کنیم بلکه سعی می کنیم حالا که به این نقطه رسیده ایم با ملاحظاتی وارد میدان شویم.

ملاک نباید پیروزی مطلق در انتخابات باشد

حالا که به اینجا رسیدیم نباید بگوییم با کاندیدایی به عرصه می آییم که می دانیم حکومت با او به شدت مخالف است. اینکه برخی ها کاندیداتوری آقای خاتمی را مطرح می کنند و ایشان نیز هوشمندانه این پیشنهاد را رد می کند، بدین معناست که می خواهیم مقابله ای انجام دهیم و بگوییم که آیا مردم جمهوریت را بیشتر دوست دارند یا حکومت اسلامی را.

باید کسانی را مطرح کنیم که تیغ استصواب آنها را از سر راه برندارد. و اگر این را پذیرفتیم قبل از آن قبول کنیم که ملاک مان پیروزی مطلق در این انتخابات نیست، البته اگر پیروز هم شدیم بسیار خوب است. به تعبیر دیگر شرط ما باید این باشد که مانند سال ۷۵ یک کاندیدا دهیم  که نهایتا  ۴ الی ۵ میلیون رای دارد و به همین اندازه از حق سیاست ورزی و فعالیت تشکیلاتی خود صیانت کنیم.

باید بگوییم که در انتخابات شرکت می کنیم تا مشخص شود هستیم

اتفاقی که آن سال افتاد این بود که مردم از آنجا که نمی خواستند طرف مقابل باشد به آقای خاتمی اقبال نشان دادند. امروز نیز باید بگوییم که در انتخابات شرکت می کنیم تا مشخص شود هستیم. با کاندیدایی هم به میدان می آییم که محل منازعه یا مناقشه با حکومت نباشد. اگر شرایط به گونه ای بود که مردم نگران شدند مانند نگرانی ای که از وضع امروز مجلس دارند، به همان کاندیدای معرفی شده رای می دهند. اما اگر هم این اتفاق نبفتاد، مفهوم شکست ندارد. بلکه باید به این فکر کنیم که موقعیت جدیدی خلق شده و باید برنامه های اصلاح طلبی را با همت بیشتری پیش برد و نقشه راه جدید ترسیم کرد. خطی که آقای خاتمی ترسیم کرده، صداقت با مردم، اعتقاد به آنها و باور به جمهوریت است.

ایشان معتقد است که ملت باید بهره مند شود و به توسعه و مدارا و تساهل و تسامح باور دارد این که باید به مخالفان نیز این حق را داد که مخالفت کنند. آیا اصلاح طلبان و احزاب اصلاح طلبان می توانند این خط را به نقشه راه تبدیل کنند؟ اگر بتوانند این کار را انجام دهند بسیار خوب است و اگر قادر به چنین کاری نباشند با کناره گیری آقای خاتمی از صحنه سیاسی، نگاه معتقد به جمهوریت نیز در آینده دچار مشکل خواهد شد.

 

منبع: صبح ما